روزی مجنون از سجاده شخصی شخصی عبور می کرد.
مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نیاز باخدا بودم تو جگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی!
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 176 صفحه بعد
RSS
عضو شوید
عضویت سریع
تبادل لینک هوشمند
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
سلام چه خبر
و
آدرس : http://hesam494.loxblog.com
لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته
در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور
خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید